نوشته شده توسط : مجید برهانی

 

آسمان غریبه که جار می زند
گفتگوی متمدن دستهای تلخ را به رخِ کندو های ترک خورده می کشد
آب وآفتاب و آینه را دار زده است
مردی که بوی سیب های پوسیده می دهد.
و کسی خسته از شعر متورمِ شما
به ته کشیدنِ اتاقی می اندیشد که سی سال تنهاییش را نفس کشیده است
تا روحش بکر بماند
در تملک زنی که خیابان را دوست ندارد
آب و آفتاب و آینه را دار زده است
مردی که از کنسرت چشم های هرزه می اید


:: موضوعات مرتبط: اثار اعضای انجمن , ریحانه رنجبر , ,
:: بازدید از این مطلب : 284
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مجید برهانی

 

خدا در خونهای بنفش خو دش را یافته بود

فرقی نمی کرد .

آنکه بر نیزه اوج گرفته است

قنوت سرخ است که آفتاب را به طهارت کلام های مرده می بر د .

و خدا خودش را یافته بود .

فرقی نمی کرد .

آنکه در گهواره آب را به تمسخر گرفته است

گلبرگ های حنجره اش

ناز را بیشتر می دارند .



:: موضوعات مرتبط: اثار اعضای انجمن , ریحانه رنجبر , ,
:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 100
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 18 مرداد 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد